بلند شد که آبی به دست و صورتش بزند ؛ آنقدر که نفس داشته باشد تا سر خیابان برود . چیزی تا غروب نمانده بود . با همان طمئنینه ی همیشگی آماده می شد که نان آوری کند . همان سنگک گرم همیشگی سفره ی افطار . خیس عرق به خانه آمد . چیزی تا اذان نمانده بود . هنوز لبخندی که صبح زود روی صورتش بود را نگه داشته بود . حتی بعد از آن همه کار ، بعد از آن همه گرما ، بعد از آن همه مصیبت همیشگی اش . وسط سفره را خالی کرد که نان تا نخورده را جا دهد میان تدارکات پر رنگ و لعاب خانم خانه . بالا سر نان همیشه برای او بود . میگفت برشته است ؛ ولی سوخته بود . تلخ بود و با دندان سر دعو,نان سنگک,نان سنگک لس آنجلس,نان سنگک خانگی,نان سنگک کالری,نان سنگک در خانه,نان سنگک در لندن,نان سنگک سیدنی,نان سنگک ملبورن,نان سنگک لندن,نان سنگک در تورنتو ...ادامه مطلب